English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4005 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
A problem is a chance for you to do your best. U مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ScanDisk U که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
suit yourself U هر چه دلتان میخواهد بکنید من چه میدانم چه بکنید
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
rule U نرم افزاری که قوانین و دانش خبره را در یک موضوع مشخص برای داده کاربر برای حل مشکل اعمال میکند
difficult terrain U زمین مشکل برای عبور
iteration U تکرار یک برنامه برای حل مشکل
formulae U مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
formula U مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
complexes U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complex U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
advanced U بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
complicated U با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
formulas U مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
conference U ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
conferences U ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
tide (someone) over <idiom> U کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
straw that breaks the camel's back <idiom> U مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
knowledge U وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
if i find an opportunity U اگر فرصتی پیداکنم
alert U پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
alerted U پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
alerts U پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
to miss the bus [to miss the boat (British English) ] <idiom> U فرصتی را از دست دادن [اصطلاح]
Should the occasion aris. U اگر فرصتی دست دهد
To make ( find , get ) an opportunity . U فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
do me this kindness U بکنید
do as you please U بکنید
walking on eggshells <idiom> U [اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
treading on eggshells <idiom> U [اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
do as you please U هر چه دلتان می خواهد بکنید
What do you want to do with it? U با این چه می خواهید بکنید؟
do that first U ان کار را اول بکنید
g. ma a favor U التفاتی درحق من بکنید
Make three copies of each film. U از هر فیلم سه تا کپی بکنید.
CD E U فرصتی که اجازه ضبط و پاک کردن داده را از دیسک فشرده میدهد
ambiguous U نام فایلی که برای یک فایل یکتا نام یکتایی ندارد و محل دهی فایل را مشکل می سازد
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
please do me a service U خواهشمندم یک همراهی بامن بکنید
Limit your expenditures to what is essential . U مخارجتان رافقط صرف ضروریات بکنید
pleaseŠturn over U بیزحمت ورق بزنیدیابازگشت به صفحه پشت بکنید
Pay attention to the house rules [hazard statements] . U توجه بکنید به قواعد جایگاه [اظهارات خطر] .
You have to listen to me. U شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
anti balance tab U بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
plaguily U بی نهایت
to infinity U تا نهایت
extremity U نهایت
infinite U بی نهایت
to infinity U بی نهایت
outrance U نهایت
extremities U نهایت
infinity U بی نهایت
an infinite U بی نهایت
infintesimal U بی نهایت
an infinite quantity U بی نهایت
beyond measure U بی نهایت
endlessly U بی نهایت
excessively U بی نهایت
fearfully U بی نهایت
screamingly U بی نهایت
extreme U نهایت
omega U نهایت
to a fault U بی نهایت
to an extreme U بی نهایت
in the extreme U بی نهایت
infinite quantity U مقدار بی نهایت
infinity U بی نهایت [ریاضی]
infinitesimal U بی نهایت خرد
galactic U بی نهایت بزرگ
infinitesimal U بی نهایت کوچک
to the quick U بی نهایت سراسر
sustainable energy U انرژی بی نهایت
intolerable U تن در ندادنی بی نهایت
breathlessly U با نهایت اشتیاق
Without ( beyond , above ) price . U بی نهایت قیمتی
asopportunity offers U هر وقت فرصتی پیدا شود هر وقت دست بدهد
frustum U جزء بی نهایت کوچک
perfection of savagery U نهایت وحشی گری
The world is your oyster! <proverb> U دنیا مال تو است. هر فرصتی در دسترس است!
It is dirt cheap . It is a give - away . U مفت است ( بی نهایت ارزان )
bag of nerves U آدم بی نهایت عصبانی و نگران
nervous wreck U آدم بی نهایت عصبانی و نگران
bundle of nerves U آدم بی نهایت عصبانی و نگران
he did his utmost U نهایت کوشش را بعمل اوردن
Ravishingly beautiful . U مثل ماه شب چهارده ( بی نهایت زیبا )
use up every ounce of energy U نهایت تلاش خود را به کار بستن
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
I was petrified. U دود از کله ام بلند شد ( بی نهایت متعجب شدم )
To go flat out . To make astupendous effort. U غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
one's light s U نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. U شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
I was absolutely infuriated. کارد میزدی خونم در نمی آمد [بی نهایت عصبانی بودم]
You need to take care to differentiate between facts and opinions [ differentiate facts from opinions] . U شماها باید به فرق بین حقایق و نظرات توجه بکنید [حقایق را از نظرات تشخیص بدهید] .
problems U مشکل
jigsaws U مشکل
jigsaw U مشکل
uphill U مشکل
problem U مشکل
difficult U مشکل
quandaries U مشکل
quandary U مشکل
scarc ely U مشکل
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
faultless <adj.> U بدون مشکل
up the creek <idiom> U به مشکل برخودن
What's the problem? U مشکل کجاست؟
description of error U توضیح مشکل
bisexual U خنثی مشکل
kick up a fuss <idiom> U به مشکل بر خوردن
off the hook <idiom> U دورشدن از مشکل
knot U مشکل عقده
head above water <idiom> U آشکاری مشکل
knots U مشکل عقده
exquisite taste U مشکل پسندی
fun and games <idiom> U وفیفه مشکل
in a jam <idiom> U مشکل داشتن
in a bind <idiom> U به مشکل افتادن
deep water <idiom> U مشکل سخت
picksome U مشکل پسند
ill- U مشکل سخت
sound <adj.> U بدون مشکل
hard to please U مشکل پسند
impeccable <adj.> U بدون مشکل
error description U توضیح مشکل
finically U مشکل پسندانه
finicality U مشکل پسندی
hardly U مشکل بزحمت
solution U پاسخ یک مشکل
f.in taste U مشکل پسند
ill U مشکل سخت
ills U مشکل سخت
free from error <adj.> U بدون مشکل
feeding problem U مشکل تغذیه
immaculate <adj.> U بدون مشکل
flawless <adj.> U بدون مشکل
fastidiousness U مشکل پسندی
solutions U پاسخ یک مشکل
hard U مشکل شدید
open sesame U مشکل گشا
problem identification U بازشناسی مشکل
hardest U مشکل شدید
floorer U سوال مشکل
bisexuals U خنثی مشکل
miminy piminy U مشکل پسند
fastidious U مشکل پسند
fault description U توضیح مشکل
harder U مشکل شدید
defect description U توضیح مشکل
The patience of job. U صبر ایوب ( صبر وحوصله بی نهایت زیاد )
to put the a. in the helve U مشکل یامعمائی را حل کردن
solved U یافتن پاسخ یک مشکل
catastrophic error U خطا یا مشکل در کل سیستم
calculation U پاسخ به یک مشکل در ریاضی
can of worms <idiom> U مشکل پیچیده وسردرگم
solves U یافتن پاسخ یک مشکل
solving U یافتن پاسخ یک مشکل
problem child U کودک مشکل افرین
problem behavior U رفتار مشکل افرین
to resolve a doubt U حل مشکل یاشبهه کردن
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
solve U یافتن پاسخ یک مشکل
Gordian knot U مشکل معما مانند
mooney problem checklist U مشکل سنج مونی
raise eyebrows <idiom> U ایجاد مشکل و زحمت
Gordian knots U مشکل معما مانند
ends U در انتها یا پس از چندین مشکل
ended U در انتها یا پس از چندین مشکل
turn tail <idiom> U فرار از خطر یا مشکل
end U در انتها یا پس از چندین مشکل
resource person U فرد مشکل گشا
unhandy U مشکل بدست امده
mystification U مشکل وپیچیده سازی
in a world of one's own <idiom> U مشکل عمیق داشتن
in the doghouse <idiom> U مشکل پیدا کردن با
no picnic <idiom> U ناخوش آیند ،مشکل
matters U مشکل یا مساله قابل بحث
last straw <idiom> U [آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
intricate design U نقش پیچیده، درهم و مشکل
matter U مشکل یا مساله قابل بحث
simplest U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
finicking U جلوه فروش مشکل پسند
mattering U مشکل یا مساله قابل بحث
mattered U مشکل یا مساله قابل بحث
clear up <idiom> U حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
policy dilemma U تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
Problem - solving . U گره گشایی ( رفع مشکل )
simple U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
harden U مشکل کردن سخت شدن
i can add rapidly U مشکل مارا زیاد کرد
simpler U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
hardens U مشکل کردن سخت شدن
it is particularly difficult U بیک طرزمخصوصی مشکل است
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
closed back U بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
procedure U روش یا مسیر مورد استفاده در حل مشکل
calculated U یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
he can scarcely have done that U مشکل این کار را کرده باشد
problems U سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
calculate U یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
break U از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com